بدون عنوان...

چالش را از طرف خنیاگر قبول کردم!

زتدگی تو ایران فقط اونجا که

یه چیز بامزه که کشف کردم اینه که

_آجی یه سوال بپرسم؟

الان رفتم اورژانس دکتره با کلی خنده و انرژی میگه الان اومدی واسه یه گواهی؟! میخندم و میگم اذیت نکن دکتر! مهرش کن اون لعنتی رو بزار کارام تموم شه! میگه ترم اول چه رشته ای؟! میخندم و جواب میدم که میگه کم عجول باش بچه! بدون معاینه خوب گواهی رو پیچوندی! خلاصه دکتر میشید اینطوری خنده رو و پر انرژی دکتر شید آدم کیف کنه!

امروز داشتم تو بلاگا گشت میزدم یهو مامان اومد کنارم و گفت یه سوال میپرسم خدایی نپیچون! چرا‌ی لحظه گوشی رو نمیزاری زمین؟! منم نشستم از تل و واتس شروع کردم تا بلاگفا! اول بچه‌هارو میشناخت هعی سرشو تکون میداد بعد که رسیدم بیو گرافی اهالی بلاگفا هعی متعجب و متعجب تر میشد! اولم از عزیزه شروع کردم و آخریشم دایی بود! دیگه داشت حال میکرد که از بالا منبر پایین اومدم! حالا اگه فردا پسون فردا یکیو دیدین با اسم" مامان ماه" کامنت گذاشته دیگه خودتون بدونید:")

امروز از اون روزاس که کلی نگرانی رو باید برای احتمالات تحمل کنم! خدا بخیر بگذرونه...(همه احتمالا کنسل شدن:")